به عذر و توبه توان رستن از عذاب خدای و لینک می‌نتوان از زبان مردم

ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی کین ره که تو می‌روی به ترکستان است

به یک ناتراشیده در مجلسی برنجد دل هوشمندان بسی

اگر برکه‌ای پر کنند از گلاب سگی در وی افتد کند منجلاب

غریبی گرت ماست پیش آورد دو پیمانه آب است و یک چمچه دوغ

اگر راست می‌خواهی از من شنو جهان دیده بسیار گوید دروغ

به دریا در منافع بی‌شمار است وگر خواهی سلامت در کنار است (کشتی‌ها در ساحل امن‌تر اند ولی کشتی را برای ماندن در ساحل نساختند)

گفت دانایی که گرگی خیره سر          هست پنهان در نهاد هر بشر
لاجرم جاری است پیگاری سترگ           روز و شب مابین این انسان وگرگ
زور بازو چاره این گرگ نیست          صاحب اندیشه داند چاره چیست

ای بسا انسان رنجور پریش             سخت پیچیدهگلوی گرگخویش
وی بسا زور آفربن مرد دلیر           هست در چنگال گرگخود اسیر

هرگرکه گرگش را دراندازد به خاک      رفته رفته میشود انسان پاک
وانکه از گرگشخورد هردمشکست          گرچه انسان مینماید گرگ هست

هر که با گرگش مدارا می‌کند           خلق وخوی گرگ پیدا می‌کند
در جوانی جان گرگت را بگیر           وای اگر این گرگ گردد با توپیر
روز پیری گرچه باشی همچو شیر         ناتوانی در مصاف گرگ پیر

مردمان گر یکدگر را می‌درند           گرگ‌هاشان رهنما ورهبر اند

این که انسان هست این سان دردمند     گرگ‌ها فرمان روایی می‌کنند
وین ستمکاراند که با هم محرمند       گرگ‌ها فرمانروایی می‌کنند
گرگ‌ها همراه و انسان ها غریب         با که باید گفت این حال غریب



<
Previous Post
Ebook reading in Book reader devices
>
Next Post
سرودهای ملی؛ قراضەتر از آنچە فکر میکنید